نقد و بررسی آرزوهایی که به واقعیت پیوستند
⬅️ فهرست :
? مقدمه ” آرزوهایی که به واقیت پیوستند ”
? 1. دست نوشته ها
همیشه آرزو داشتم مثل یک مرد میانسال غربی با موهای جو گندمی، کت شلواری شیک بر تن و شکمی صاف صبح ها که قصد ترک خانه را میکردم ، همسرم لیندا با اسنکی به استقبالم می آمد.
به چشمانش خیره میگشتم و بوس بدرقه را رد و بدل میکردیم. از فرزندم اورویل میخواستم تا روز خوبی را در مهد کودک بگذراند سپس سوار بر ماشین شاسی بلندم خانه و کانون گرم خانواده را ترک می کردم ولی جهان در رسیدن من به این آرزو اندکی بی ناموسی کرد.
من تبدیل شدم به فردی با شکمی که گویی دوقلو حامله ام. زنم طیبه خانوم هم عجیب از خودش بو ساتع میکند.
صبح ها موقع خداحافظی هم چنان آروغی حواله ام میکند که بیشتر شبیه نعره ماده شیری است تا یک مادر ِخانه داری که وظیفه بزرگ کردن یک فرزند نیم قد را بر عهده دارد.
حاصل عشق ما توله ای است که به پدرش احترام نمیگذارد. سوار ارابه ی پیر بیست ساله ام میشوم و طویله ای که ساختم را ترک میکنم.